شاعر : نعیمه امامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل
رسیده گـم شدهاش محـشری شده برپاغریبِ زخمی و عطشان، خوش آمدی بابا بهسینه میزند ازغم خرابه هم امشب سری نشـسته در آغـوش دخـتری تنها
سه سـاله است ولـی قـد خـمیده میآیـدگرفته دست به پهلو چو مادرش زهرا پر از جراحت و درد است جسم بیتابشز بـس دویـد پی نـیـزهدار درصـحـرا نگفت ازغل و زنجیر و ازاسارت خودنـشـان نـداد بـهبـابـا کـبـودِ سـیـلـی را نـگـفـت ازغـم بـازارِ کـوفـه وعــمّـهمصیـبتیکه کـشـید عمه زیـنـبش آنجا نگفت دست حرامی کـشیده از گوششدوگـوشواره که بابا خـریده بود اما... فقـط ازآن سر بیتن سـوال کرد مگرنبـوده جـدّ تو ای بیکـفن، نـبی خـدا؟! گذاشت سر به گـلوی بریده وجان دادامان ز غربت و هجران امان زشام بلا